جدول جو
جدول جو

معنی عالم صور - جستجوی لغت در جدول جو

عالم صور
(لَ مِ صُ وَ)
موطن صور مقداری که اشباح برزخی است. عالم صور گویند و گاه مراد صور حسی است. (از اسفار ج 1 صص 74- 293)
لغت نامه دهخدا
عالم صور
جهان چهرگی
تصویری از عالم صور
تصویر عالم صور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عالم ذر
تصویر عالم ذر
عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم صغیر
تصویر عالم صغیر
جهان کوچک، انسان، جسم انسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم گیر
تصویر عالم گیر
آنچه همۀ جهان را فرامی گیرد، جهان گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم امر
تصویر عالم امر
در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت و ماده و زمان، آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملائکه، عالم معنی، عالم ملکوت، عالم جبروت
عالم علوی، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد
آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم سوز
تصویر عالم سوز
جهان سوز، سوزندۀ جهان و جهانیان، ویران کنندۀ عالم، کنایه از بسیار زیبا و فریبنده
فرهنگ فارسی عمید
(لَ مِ صَ)
مراد انسان است که جهان کوچکی است و منطوی است در آن جهان بزرگ و مقابل عالم کبیر است. (غیاث اللغات) (آنندراج). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد که: در تفسیر عالم کبیر و صغیر اختلاف است، بعضی گویند عالم کبیر عالم فوق آسمانها است و عالم صغیر زیر آسمانها است و بعضی گویند عالم کبیر ملکوت سماوات است و عالم صغیر ملکوت زمین است و بعضی گویند عالم کبیر قلب و عالم صغیر نفس است و جمهور فلاسفه گویند عالم کبیر جهان وجود از آسمانها و زمین و مافیها است. و عالم صغیر انسان است چرا که هر چه در جهان امر است همان در عالم خلق است و هرچه در مجموع عالم خلق و امر است همان در ذات انسان است که عالم صغیرش خوانند زیرا که قالبش از عالم خلق است و روحش از عالم امر. (از کشاف اصطلاحات الفنون). صدرا گوید: موجودات جهان شهادت کلاً با یکدیگر ارتباط دارند و بعضی از بعضی دیگر متأثر و منتفع میشوندو همبستگی و ارتباط اشیاء آنها را مانند موجود واحدی کرده است (که هر چیزی بجای خویش نیکوست) و جهان بزرگ عالم کبیر است و مضاهی عالم صغیر است که انسان باشد و همانطور که اعضای انسان همه با یکدیگر بستگی دارند و مانند یک موجودند و موجودات جهان وجود بواسطۀارتباطی که دارند مانند یک موجودند و اعضاء و جوارح و حواس ظاهره را معادلی است در عالم شهادت و عالم غیب معادل با مشاعر و قوای باطنۀ انسان است. از عالم صغیر که انسان باشد به مملکت آدمیت و انسانیت و دارالخلافه ربانی تعبیر شده است. (از رسائل ملاصدرا ص 290، 292، 294). و رجوع به اسفار ج 3 صص 126- 127 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ پَ / پِ)
جهانگیر. گیرندۀ عالم. آنکه یا آنچه جهان رافراگیرد. (از ناظم الاطباء). مسخرکننده:
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامه ها شد داستان انجمن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(لَ مِ)
این دنیا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ پَ / پِ)
طی کننده جهان. جهان نورد. تندرو. سریع: عنان بارگیر عالم نورد به جانب قصر زرد منعطف گردانید. (حبیب السیر ج 3 ص 352)
لغت نامه دهخدا
(لَ مِ اَ)
عالم ارواح و عالم ملائکه. (از غیاث اللغات). آنچه موجود شد. بدون سبب عالم امر گویند و گاه بجای عالم ملکوت عالم امر گویند. (تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ مِ دِ گَ)
عالم دیگر. عالم آخرت. مقابل دنیا
لغت نامه دهخدا
(لَ مِ ذَ / ذُو)
حالت شادمانی و خرمی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ لَ / لِ)
سوزندۀ همه جهانیان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عالم الصور
تصویر عالم الصور
عالم صور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم امر
تصویر عالم امر
جهان باش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم صغری
تصویر عالم صغری
کیهان کوچک جهان کهین آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم صغیر
تصویر عالم صغیر
کیهان کوچک جهان کهین آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
جهانگیر، چیره پیروز آن که یا آن چه جهان را فتح کند جهانگیر فاتح: تیغ عالم گیر پادشاه، آنچه جهان را فرا گیرد صیت عالم گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم نورد
تصویر عالم نورد
گیتی نورد راهی جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم صوری
تصویر عالم صوری
جهان گیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم ذوق
تصویر عالم ذوق
جهان خرمی
فرهنگ لغت هوشیار
جهانسوز، شهرآشوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد